در حالی که یک رویکرد سنتی واقع گرایانه ساختاری به این نتیجه می رسد که توافق هسته ای ایران برای موقعیت قدرت نسبی ایالات متحده مضر است اما می توان از دیدگاه جایگزین به این نظریه برای توضیح اهمیت استراتژیک و منطق توافق استفاده کرد.
برنامه جامع اقدام مشترک که معمولا به عنوان توافق هسته ای ایران شناخته می شود بین ایران و شش قدرت غربی—ایالات متحده و روسیه و چین و انگلستان و فرانسه و المان مورد مذاکره قرار گرفت. پرزیدنت باراک اوباما استدلال می کند که "چون امریکا از موضع قدرت و اصل مذاکره کرده است" این توافق با موفقیت توانایی ایران در توسعه سلاح های هسته ای را محدود کرده و در نتیجه امنیت ایالات متحده را تقویت می کند. اما وقتی از منظر واقع گرایی ساختاری تحلیل می شود—نظریه واقع گرایانه روابط بین الملل که فرض می کند محدودیت های ساختاری رفتار بازیگران اصلی را تعیین می کند-می توان استدلال کرد که همکاری ایالات متحده با ایران و سایر کشورها به نفع ایالات متحده نیست. طبق تفسیرهای سنتی این نظریه برای ایالات متحده سودمند است که در عوض یک سیاست یک جانبه و رقابتی را در این زمینه دنبال کند. اگرچه این توافق توانمندی های هسته ای ایران را برای ده سال محدود می کند اما از راه های دیگری توانمندسازی خواهد کرد. این توافق تحریمهای بینالمللی را برطرف خواهد کرد و ایران را قادر میسازد تا به اقتصاد جهانی بازگردد که احتمالا قدرت نسبی خود را در سطح منطقهای و بینالمللی تقویت خواهد کرد. علاوه بر این رقبای ایالات متحده مانند روسیه و چین احتمالا از طریق پیامدهای بازار نفت و توانایی تجارت اسلحه با ایران از این توافق سود خواهند برد. در حالی که یک رویکرد سنتی واقع گرایانه ساختاری به این نتیجه می رسد که این جنبه ها توافق هسته ای ایران را برای موقعیت قدرت نسبی ایالات متحده نامطلوب می کند اما می توان از یک دیدگاه جایگزین به این نظریه برای توضیح اهمیت استراتژیک و منطق توافق استفاده کرد.
فرض اساسی در واقع گرایی ساختاری این است که سیستم بین المللی هرج و مرج است و فاقد اختیار نهایی با توانایی اجرای توافق نامه ها یا نظم است. دولت ها به عنوان بازیگران منطقی واحد عمل می کنند و در درجه اول هدف دستیابی به موقعیت امن در جامعه بین المللی هستند. یکدیگر را به عنوان "جعبه سیاه" با تمرکز بر اقدامات خارجی خود می بینند و ملاحظات مربوط به ویژگی های داخلی رقبای خود مانند سیستم حکومتی و شخصیت تصمیم گیرندگان و محیط فرهنگی و هنجارها را کنار می گذارند. در دیدگاه سنتی واقعگرایانه ساختاری دغدغههای اصلی دولتها دستاوردهای نسبی است که دولتهای رقیب ممکن است به دست بیاورند و همچنین مشکل تقلب بر سر قوانین یا رژیمهای توافق شده. این منجر به یک سیستم خودیاری می شود که دولتها امنیت خود را تامین می کنند و با کشورهای دیگر رقابت می کنند و به ندرت راهی برای همکاری پیدا می کنند.
با این حال, هنگام تجزیه و تحلیل معامله در پرتو استدلال که چارلز گلاسر می سازد در مقاله خود "واقع گرایان به عنوان خوش: همکاری به عنوان کمک به خود," ممکن است برای رسیدن به یک نتیجه گیری جایگزین. نظریه او با توجه به شرایط توافق در زمان صلح مرتبط است و "همکاری" را به عنوان سیاست های هماهنگ که از رقابت تسلیحاتی جلوگیری می کند و "رقابت" را به عنوان تجمع نظامی یکجانبه و تشکیل اتحاد تعریف می کند. گلاسر دیدگاه سنتی را به چالش می کشد و استدلال می کند که مفروضات اساسی واقع گرایی ساختاری به ناچار به رقابت منجر نمی شود. وی اظهار داشت: "دشمنان در طیف وسیعی از شرایط می توانند از طریق سیاست های همکاری به بهترین وجه به اهداف امنیتی خود برسند نه رقابتی و بنابراین باید در صورت حاکم بودن این شرایط همکاری را انتخاب کنند."تجزیه و تحلیل گلاسر سه استدلال را نشان می دهد که نشان می دهد چگونه مفروضات واقع گرایانه ساختاری در واقع همکاری دولت را به جای رقابت پیش بینی می کنند. هر یک از این موارد را می توان در مورد توافق هسته ای ایران اعمال کرد و یک چارچوب منطقی برای حمایت از این فرض ایجاد کرد که نتیجه توافق می تواند برای همه طرف ها و به ویژه ایالات متحده مثبت باشد.
اولا گلاسر استدلال می کند که سیاست های تعاونی شکل مهمی از خودیاری است. اگر رقابت تسلیحاتی به عنوان یک خطر تلقی شود—در مورد ایران مسابقه تسلیحات هسته ای که خاورمیانه را در بر می گیرد-محدودیت متقابل برای هر دو طرف سودمند خواهد بود. به خصوص اگر نتیجه مسابقه تسلیحاتی نامشخص باشد خطر پایان یافتن در موقعیت نظامی نامطلوب تر یک تهدید واقعی خواهد بود. حتی اگر نتیجه قطعی باشد رقابت می تواند منجر به توسعه فناوری شود که حتی مخرب تر خواهد بود و در صورت استقرار این قابلیت ها همه طرف ها را در معرض خطر قرار می دهد. گلاسر خاطرنشان می کند که عدم اطمینان در مورد انگیزه ها می تواند همکاری را منطقی تر از رقابت کند زیرا "همکاری در صورتی ارزشمند است که ناامنی دشمن را با کاهش تهدید نظامی در صورت مواجهه کاهش دهد.”
در مورد ایران ایالات متحده و متحدانش تهدید هسته ای ایران را یک نگرانی امنیتی واضح می دانند و همچنین احتمال مسابقه تسلیحات هسته ای در خلیج فارس و خاورمیانه را درک می کنند. علیرغم برتری ارتش امریکا و توانایی اش در حمایت از متحدانش بدیهی است که غرب شناخت کاملی از توانایی های ایران ندارد. بنابراین این کشورها در صورت بروز درگیری نظامی نمی توانند به طور کامل از نتیجه اطمینان داشته باشند. در این مورد همکاری از طریق توافق هسته ای سودمندتر از رویکرد رقابتی نسبت به ایران است. توافق هستهای تهدید نظامی ایران را کاهش خواهد داد زیرا دست کشیدن از برنامه هستهای خود بسیاری از انگیزههای دولتها برای حمله تهاجمی را از بین میبرد. این توافق علیرغم عدم اطمینان در مورد انگیزه های ایران ثبات و فضای همکاری از طریق کاهش ناامنی ایران را ایجاد می کند.
استدلال دوم گلاسر مربوط به این واقعیت است که "امنیت بسیار بیشتر از قدرت با قابلیت های ماموریت ارتباط دارد."دولتها به منظور افزایش امنیت باید توانایی خود را برای تبدیل نفوذ سیاسی به قابلیت ماموریت نظامی در چارچوب گزینه های سیاست فعلی در نظر بگیرند. با این شرایط, گزینه های تعاونی می توانند از گزینه های رقابتی به عنوان مطلوب تر و امکان پذیرتر باشند. در مورد ایران چندین منبع-از مصاحبههای رهبران نظامی امریکا تا اجرای بازیهای جنگی - نشان میدهند که حمله به ایران "یک شکست معکوس خواهد بود."ایالات متحده و کشورهای دیگر می توانید با استفاده از لفاظی از نگه داشتن گزینه های نظامی بر روی میز (به نمایندگی از یک رویکرد رقابتی) اما زمانی که این موضوع در نظر گرفته شده است از یک صرفا نظامی دیدگاه روشن است که وجود دارد محدودیت به انجام یک حمله موفق ماموریت. بنابراین کنترل و همکاری تسلیحاتی از طریق توافق هسته ای ایران گزینه سیاسی ارجح برای ایالات متحده است.
سومین استدلال گلاسر این است که سیاستهای نظامی میتواند به عنوان یک ابزار ارتباطی مورد استفاده قرار گیرد و دولتهای امنیتی باید گواهی دهند که "دشمنش میداند انگیزههایش خوشخیم هستند" و دلیلی برای دولت رقیب فراهم میکند تا انگیزهها و مقاصد خود را دوباره ارزیابی کند. این بدان معناست که " کشورها گاهی باید خویشتن داری کنند و سیاست های نظامی مشارکتی را دنبال کنند زیرا این سیاست ها می تواند یک مخالف منطقی را متقاعد کند که دیدگاه های خود را در مورد انگیزه های کشور بازنگری کند."توافق هسته ای ایران نشان دهنده یک سیاست همکاری است که به ایران امتیاز می دهد و انگیزه ای را برای این کشور فراهم می کند تا سیاست خارجی مقابله ای خود را نسبت به غرب تغییر دهد. گلاسر استدلال می کند که این توافق از طریق لغو تحریم های تسلیحاتی این امکان را برای ایران فراهم می کند تا دفاع خود را فراهم کند و این امر ثبات منطقه ای را نیز ایجاد می کند. علاوه بر این همکاری از طریق توافق هسته ای به ایالات متحده انعطاف پذیری بیشتری در موقعیت منابع نظامی خود می دهد و احتمالا از انحلال منطقه حمایت می کند که ممکن است بخشی از استراتژی بلند مدت ایالات متحده و منافع ملی باشد.
هنگامی که چشم انداز گلاسر در مورد واقع گرایی ساختاری در توافق هسته ای ایران اعمال می شود بدیهی است که به نفع ایالات متحده است که با ایران و دیگر قدرت های غربی همکاری کند. در بلند مدت این توافق قدرت نسبی و امنیت ایالات متحده را هم در منطقه خاورمیانه بزرگ و هم در سطح بین المللی تقویت خواهد کرد.
هنریتا تویوانن دانشجوی کارشناسی کالج کلرمونت مک کنا است که در رشته بیوفیزیک و روابط بین الملل تحصیل می کند و اصالتا اهل کووپیو فنلاند است. او موقعیت خود را در چند لحظه بعد مشاور ریسک جهانی برگزار کرده است, شورای اقیانوس اطلس, و مرکز مدیریت بحران فنلاند.