چرا افراد باهوش نمی توانند بازار را شکست دهند؟

  • 2022-01-15

تنها دو راه برای غلبه بر بازار سهام در بلندمدت و بدون هزینه وجود دارد: یکی، تجارت بر اساس اطلاعات برتر. دو، خوش شانس باشیدمن تمایل دارم بر این باورم که شانس داشتن شانس کار بسیار بالاتری نسبت به یافتن اطلاعات برتر دارد.

یافتن اطلاعات برتر بسیار دشوار است. یا مستلزم دسترسی است که افراد دیگر ندارند، یا توانایی تجزیه و تحلیل داده های عمومی بهتر از اکثریت قریب به اتفاق سرمایه گذاران. به طور گسترده ای شناخته شده است که اکثر مدیران صندوق های سرمایه گذاری مشترک، حتی با وجود تحلیلگران عمیق و با استعدادی که به آنها دسترسی دارند، عملکرد ضعیفی در بازار دارند. هر چند وقت یکبار آنها آن را به درستی انجام می دهند، اما اغلب برای جبران هزینه آنها کافی نیست.

دانیل کانمن، پروفسور پرینستون و برنده جایزه نوبل، در کتاب جدیدش با عنوان «تفکر، سریع و آهسته» توضیح می‌دهد که چرا مردم فکر می‌کنند بیشتر اوقات درست حدس می‌زنند تا اشتباه. مغز انسان قادر به ایجاد اطلاعات جدید نیست - آنچه را که نمی داند نمی داند. برای جبران ناشناخته ها، مغز ما تلاش می کند تا بهترین داستان ممکن را بر اساس آنچه می دانیم جمع آوری کند. این داستان گاهی دقیق است و گاهی نه. وقتی درست می‌گوییم، فکر می‌کنیم به این دلیل است که باهوش هستیم، و وقتی اشتباه می‌کنیم، فکر می‌کنیم به این دلیل است که اطلاعات کافی نداشتیم و هیچ کاری نمی‌توانستیم در مورد آن انجام دهیم.

نویسنده و مدیر پول لری سویدرو در مقاله اخیرش در مجله شاخص‌ها، درباره تفکر جادویی و سرمایه‌گذاری، خلاصه می‌کند که چرا ما تمایل زیادی به این باور داریم که همیشه حق با ماست. او به منابع مالی رفتاری عالی اشاره می کند تا توضیح دهد که چرا سرمایه گذاران به تلاش برای حدس زدن بازارها ادامه می دهند، در حالی که عرشه به وضوح در برابر آنها قرار گرفته است. سوئدرو نیاز یا تمایل به سرمایه‌گذاری بالاتر از حد متوسط را «اثر دریاچه ووبگون» می‌نامد که به خاطر سریال رادیویی محبوب در شهر افسانه‌ای لیک ووبگون، جایی که همه مردان قوی هستند، زنان خوش‌تیپ و زیبا هستند، نامگذاری شده است. بچه ها بالاتر از حد متوسط هستند

بحث من این نیست که ادعا کنم نمی توان با تحلیل بازار را شکست داد. من هرگز این را نمی گویم. یافتن مدیران صندوق های سرمایه گذاری که در گذشته بازار را شکست داده اند، آسان است. تشخیص اینکه آیا یک مدیر خاص در انجام آن خوش شانس یا ماهر بوده است بسیار دشوارتر است.

یوجین اف. فاما و کنت آر. فرانسوی در مقاله کاری خود با عنوان "شانس در مقابل مهارت در بخش مقطعی از بازده صندوق های متقابل ، به این موضوع پرداختند. مطالعه آنها از سال 1984 تا 2006 بر مدیران صندوق های متقابل سهام آمریكا متمرکز شده است. جای تعجب ندارد كه آنها دریافتند كه در جمع و صندوق های متقابل سهام آمریكا كه به طور فعال مدیریت شده اند ، قبل از هزینه ها و زیر بازار پس از هزینه ها ، نزدیک به بازار انجام شده است. سؤال بزرگی که آنها سعی می کردند پاسخ دهند این بود که آیا مدیران برنده مهارت داشتند یا فقط خوش شانس بودند؟

برای پاسخ به این سؤال ، FAMA و فرانسوی توزیع بازده صندوق را با توزیع بازده نمونه کارها شبیه سازی شده با سهام انتخاب شده تصادفی مقایسه کردند. آنها با استفاده از یک تکنیک bootstrapping ، آنها هزاران پرتفوی شبیه سازی شده در ایالات متحده را ایجاد کردند که سهام را به طور تصادفی انتخاب کردند. دامنه بازده صندوق متقابل واقعی سپس با دامنه بازده bootstrapped مقایسه شد. پوشش بسیار نزدیک بود ، این بدان معناست که بیشتر بازده صندوق نتیجه انتخاب سهام تصادفی بوده و نه مهارت.

با این حال ، تعداد معدودی از وجوه وجود داشت که مدیران آنها پس از تنظیم هزینه ها و خطرات ، از روش بوت استرپی بهتر عمل می کردند. این افراد به اصطلاح ممکن است در صورت شناسایی آنها مهارت داشته باشند. متأسفانه ، دانستن اینکه یک مدیر دارای مهارت سابق است ، به سرمایه گذاران کمک نمی کند ، زیرا ما باید شرط بندی های خود را به صورت قبلی قرار دهیم ، و نمی توان تعیین کرد که مدیران در آینده مهارت دارند. ما فقط می دانیم که برخی اراده می کنند.

چه می شود اگر صندوق های متقابل را فراموش کنیم و چند سهام خوب خودمان را انتخاب کنیم؟ما اغلب می شنویم که سرمایه گذاران انفرادی نسبت به سرمایه گذاران بزرگ نهادی مزیت دارند زیرا ما می توانیم سریعتر از موسسات عمل کنیم و سهام خریداری کنیم که برای آنها بسیار کوچک باشد. آیا این مزایای ظاهری شانس این را افزایش می دهد که ما می توانیم با یک سبد خوب از سهام فردی ، بازار را شکست دهیم؟

سالها پیش ، من از مسابقه "دارتبورد" وال استریت ژورنال لذت بردم. این چالش با الهام از کتاب برتون ملکیل ، یک پیاده روی تصادفی در وال استریت. استاد پرینستون در کتاب خود نوشت: "یک میمون چشم بسته که دارت را در صفحات مالی یک روزنامه پرتاب می کند ، می تواند سبد را انتخاب کند که دقیقاً انجام شود و همچنین با دقت انتخاب شده توسط متخصصان."

در اینجا نحوه کار این مسابقه آمده است. ویراستاران مجله به طور دوره ای از چهار تحلیلگر پیشرو در زمینه سرمایه گذاری وال استریت می خواهند تا بهترین سهام خود را انتخاب کنند. این چهار انتخاب با چهار سهام که به طور تصادفی با پرتاب دارت در صفحات سهام کاغذ انتخاب شدند ، مطابقت داشتند. سپس هشت انتخاب در ستون Dartboard برای دیدن همه چاپ شد. شش ماه بعد نتایج چاپ شد.

بیش از 100 مسابقه طی این سالها برگزار شد. آنها توسط مؤمنان کارآمد بازار و غیر مؤمنان از نزدیک دنبال شدند. هنگامی که دارت برنده شد ، مردم کارآمد در بازار تشویق کردند و به بی فایده بودن کاملاً تلاش برای ضرب و شتم بازار اشاره کردند. هنگامی که جوانب مثبت پیروز شدند ، غیر مؤمنان از تحلیلگران وال استریت استقبال کردند. مهارت آنها اثبات این بود که انتخاب سهام برتر برتر است.

به حقیقت گفته می شود ، هیچ یک از روش ها از بازار بهتر عمل نمی کردند. داده های خام به کارشناسان به عنوان پیروزی کلی اشاره کرد ، اما این قبل از تنظیم خطر بود. علاوه بر این ، فقط اعلام مجموعه جدید از انتخاب ها باعث شد تا این سهام در همان روز اول معامله شوند. مردم می خواستند باور داشته باشند که کارشناسان متخصص بودند. دارت ها چنین وضعیت گورو را نداشتند و سهام آنها که روی آن فرود آمدند هیچ پرش به قیمت نداشتند.

برای ارائه بی طرفی به نتایج دارت ، یک دانشگاه را وارد کنید. پروفسور بینگ لیانگ از دانشگاه Case Western Reserve مقاله ای را در ژانویه 1999 مجله تجارت با عنوان "فشار قیمت: شواهدی از ستون" دارتبورد "منتشر کرد. وی در روز اول از پرش در انتخاب سهام کارشناسان تخفیف داد زیرا این بازده امکان کسب درآمد وجود نداشت ، مگر اینکه یک سرمایه گذار قبل از انتشار WSJ ، اطلاعات را در اختیار داشته باشد. وی همچنین انتخاب سهام را برای ریسک بالاتر که متخصصان در نظر گرفته بودند ، تنظیم کرد. نتیجه گیری لیانگ این بود که ، "به طور متوسط ، سرمایه گذاران پیروی از توصیه های کارشناسان 3. 8 ٪ را بر اساس یک ریسک از دست دادند.

مجموعه ای از سرمایه گذاران اقلیت که بازار را شکست می دهند ، و همیشه خواهند بود. سوال این است که آیا ثروت خوب آنها نتیجه شانس یا مهارت است؟داده های دانشگاهی حاکی از آن است که بیشترین عملکرد نتیجه موفقیت است.

Onassis Tycoon حمل و نقل یونانی یک بار مشاهده کرد که "راز موفقیت در تجارت دانستن چیزی است که هیچ کس دیگری نمی داند."مانند Onassis ، ما می دانیم که افرادی در جهان وجود دارند که به اطلاعات برتر دسترسی دارند و به دلیل آن درآمد کسب می کنند. ما فقط نمی دانیم که آنها چه کسانی هستند ، و حتی اگر این کار را انجام دهیم ممکن است مهم نباشد. Onassis حتی اگر من او را می شناختم ، پول من را مدیریت نمی کرد.

من به اطلاعات برتر دسترسی ندارم. من همان ژورنال ها ، مقالات ، وبلاگ ها و تحقیقات را به عنوان همه افراد دیگر خوانده ام. مزیت من این است که من می دانم آنچه را نمی دانم ، و برخلاف اکثر مشاوران سرمایه گذاری ، لازم نیست باور کنم که بیشتر می دانم. نمونه کارها من در بین صندوق های شاخص کم هزینه که بازارها را ردیابی می کند ، متنوع است.

اگر می دانید چه چیزی را می دانم ، یا کمتر ، پس از آن باید نمونه کارها شما در صندوق های شاخص نیز مدیریت شود. در مورد سرمایه گذار صندوق شاخص احساس بدی نکنید. صادقانه بودن در مورد مهارت ما یا عدم وجود آن ، ما را از یک انکار گران قیمت رها می کند. سرمایه گذاری Index یک راه حل سرمایه گذاری سودآورتر از آن است که توده های سرمایه گذاران که در انکار باقی می مانند در طول عمر خود به دست می آورند.

به هر حال ، ما در شرکت خوبی هستیم. برخی از درخشان ترین ذهن تا کنون که چهره زمین را طی کرده اند به همین نتیجه رسیده اند. سر اسحاق نیوتن پس از از دست دادن سرمایه گذاری در سهام حباب دریای جنوبی در اوایل دهه 1700 ، مشهور اعتراف کرد: "من می توانم حرکات اجساد آسمانی را محاسبه کنم ، اما جنون مردم نیست."اکنون ، این یک پسر واقعاً باهوش است. او بودجه شاخص را دوست داشت.

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.