درس های دوچرخه شهرداری

  • 2022-10-5

درس های دوچرخه شهرداری نیمه اول قسمت ششم فصل دوم سبزیجات در خانه است.

محتویات

خارج از, لری سوار دوچرخه خود را, قبل از او شروع به خواندن یک ترانه در مورد چقدر او را دوست دارد به سوار دوچرخه خود را, و همچنین انجام ورزش های دیگر, مانند بیس بال, فوتبال, بسکتبال, فوتبال, پرواز بادبادک, شنا کردن, ورزش اسکیت بورد, و قایقرانی. پس از به پایان می رسد این ترانه, با این حال, لری به پایان می رسد تا به طور تصادفی در حال اجرا به ارچیبالد, که می فرستد ارچیبالد و لری و دوچرخه خود را پرواز, تا زمانی که لری و ارچیبالد زمین بر روی دوچرخه یک بار دیگر, در حالی که لری استقبال ارچیبالد, گفتن او که او از رفتن به در بهبهان به ثبت نام برای جامعه دوچرخه مراسم, سپس ارچیبالد می پرسد اگر او را به رفتن به وارد. ارچیبالد با نگرانی به لری می گوید که او را از دوچرخه پیاده کند در حالی که لری به او می گوید: "نه پروب, فقط من را در پا رها کن." دوچرخه درست به سمت فروشگاه پا گریپ منحرف می شود و لری و ارچیبالد هنوز هم هستند, همانطور که ارچیبالد فریاد می زند, تا زمانی که دوچرخه به کنار فروشگاه سقوط کند. پس از تصادف, لری می گوید که او به طور معمول با استفاده از ترمز برای متوقف کردن, اما هرگز فکر نمی کردم به استفاده از دیوار قبل از. لری سپس مصرانه ارچیبالد به همراه او و ثبت نام برای دوچرخه مراسم, اما ارچیبالد عصبی می گوید که او را ترک, که او می کند, در حالی که لری الهه شعر و موسیقی, "باید چیزهای مهم شهردار شود."

ارچیبالد سفر کمی و سپس پنهان, فقط به عنوان یک تبدیل سرخابی می کشد تا, و یک خبرنگار کلم بروکلی نرم و صاف به نام کمال راکلی و فیلمبردار نخود خود را از تبدیل است. برخی از اهالی شهر دیگر بو راکلی را به عنوان مجری برنامه شایعات می شناسند که مردم را تحقیر می کند و عیب هایشان را برملا می کند. بو سپس در مقابل مردم شهر ظاهر می شود و به او می گوید که او اینجاست تا شایعات را تعریف کند قبل از اینکه بگوید "پشتت را تماشا کن" در حالی که ارچیبالد هنوز عصبی پشت دیوار پنهان شده است. در داخل فروشگاه پا انگور, لری نشانه برای دوچرخه مراسم, گفت که او نمی تواند برای دوچرخه مراسم صبر, فقط به عنوان کمال وارد فروشگاه, گفت که او "باید برخی از خاک واقعی به زودی اگر [خود] نشان می دهد میخوام یک ضربه بزرگ باشد."پا سپس کمال می گوید که خاک و کمپوست در راهرو سه است, اما کمال به او می گوید که این نوع از خاک نیست, او به معنی شایعات بی اساس, اما بابام به او می گوید که نمی فروشند که در اینجا. کمال سپس پا می گوید که او بیشتر علاقه مند به پیدا کردن نوعی از شایعات بی اساس از یک شخصیت عمومی, سپس بهبهان می پرسد اگر او تا به هر سیاستمداران در اطراف در اینجا. لری سپس به او می گوید که فقط شهردار ارچیبالد وجود دارد, سپس اضافه می کند که او شایعات بی اساس نیست, او فقط سوار دوچرخه خود را به طور مستقیم به دیوار. این منافع کمال قبل از او می پرسد لری اگر شهردار نمی داند که چگونه به دوچرخه سواری, سپس حیله گر اضافه می کند که می تواند تنها چیزی است که نیازهای نشان می دهد خود را. پا به بو می گوید که شهردار خوبی دارند و سپس از بو می پرسد که چرا نمی تواند در این مورد نمایشی بسازد. بو پاسخ می دهد که" شما می توانید این را در "چیزهای خوب و خوب در مورد نمایش افراد مفید "ببینید" سپس متوجه می شود که این نمایش وجود ندارد زیرا هیچ کس قبل از خروج از فروشگاه تماشا نمی کند.

خارج از, کمال با فیلمبردار نخود خود صحبت, گفتن او را به رفتن به پیدا کردن شهردار ارچیبالد و او را شرمسار و که طلا خواهد بود, قبل از اینکه در تبدیل و رانندگی کردن, با لری تماشای. البته, لری سپس دوباره بر روی دوچرخه خود را می شود و سوار کردن بعد از, اما زمانی که او گذشته یک زباله دانی سوار, ارچیبالد بیرون از زباله دانی, کاغذ برداشته لری, و او را می کشد به زباله دانی با او. در داخل زباله دانی, ارچیبالد توضیح می دهد به لری که او دچار مشکل است و او نیاز به کمک او, قبل از اعتراف که او نمی داند که چگونه به دوچرخه سواری. لری تکرار چه ارچیبالد با صدای بلند در تعجب گفت, اما ارچیبالد او شوش, در همان زمان که زن ذرت است زباله دانی همان عبور, قبل از او می پرسد, "چه کسی نمی داند که چگونه به دوچرخه سواری?", به عنوان او گوش نظر. سپس لری از زباله دانی بیرون می رود و به او می گوید:" هیچ کس " که زن ذرت می گوید خوب است زیرا این یک رسوایی برای یک مقام منتخب خواهد بود. پس از برگ زن ذرت, لری می رود به زباله دانی دوباره در حالی که ارچیبالد نگران می گوید که او نمی تواند از هر چیزی خجالت بیش از نمی دانستند که چگونه به دوچرخه سواری فکر می کنم, سپس پنجه نرم می کند به لری به او یاد می دهد به قبل از دوچرخه سواری مراسم سوار. سپس لری درخواست ارچیبالد را می پذیرد, قبل از اینکه ارچیبالد به لری بگوید این موضوع را به کسی نگوید, امیدوار است که بتواند به لری اعتماد کند. لری می گوید که او می تواند, و گفت که او هرگز کسی در مورد توپی مادام بلوبری گفت, که ارچیبالد فکر می کند خوب است, اما می شود در چه لری گفت شگفت زده.

در تلویزیون, یک نمایش به نام "پشت سر خود" نشان داده شده است وجود دارد, است که توسط کمال راکلی میزبانی, که شروع به صحبت کردن در مورد جینا پیازچه, بیان کرد که او بهترین صدا در کسب و کار نشان می دهد, "یا او?", و گفت که زمانی که اتوتون او گرفته شده است دور, او مانند یک اسب برای تلفن های موبایل, که لری می خندد در حالی که او در حال تماشای نشان می دهد. سپس باب وارد اتاق می شود و از لری می پرسد که چرا این نمایش را تماشا می کند, سپس خاموش می شود, قبل از اینکه به لری بگویند این یک نمایش شایعه است و در مورد افراد پشت سرشان صحبت می کنند. لری می گوید که او می داند و این خنده دار است که باب را عصبانی می کند قبل از اینکه لری به او بگوید ایچابیزر تماشا می کند و نخود فرنگی فرانسوی و به خصوص گل اطلسی هم همینطور. باب می گوید لری که او غیبت و که نفوذ بد است, حتی زمانی که لری می گوید باب که این فقط یک برنامه تلویزیونی است, قبل از باب از او می پرسد اگر او حتی می داند چه ضرب المثل 20:19 می گوید. لری در این باره فکر می کند و اظهار می دارد که این چیزی شبیه "شایعات به اعتماد به نفس خیانت می کند" است که در ابتدا باب از این موضوع ناراحت است اما درست بودن را تایید می کند. سپس لری می پرسد این به چه معناست, قبل از باب به او می گوید که به این معنی است که اگر شما در مورد مردم پشت سر خود صحبت, هیچ کس به شما اعتماد. البته, پس از باب این توضیح می دهد, لری تبدیل تلویزیون تماس در و شوش باب, گفتن او را که تماس نشان می دهد در, که ورشکسته باب قبل از او را ترک اتاق.

روز بعد, لری شروع به تدریس ارچیبالد چگونه به دوچرخه سواری, به عنوان او با استفاده از یک کلید به سفت کردن یک پیچ بر روی یکی از چرخ, قبل از حول کنار در حالی که دادن ارچیبالد اولین درس خود را, که است که فقط نشستن, که ارچیبالد می کند, به عنوان او بر روی صندلی دوچرخه نشسته. با این حال, پس از چند ثانیه, دوچرخه به طور ناگهانی می چرخانیم ارچیبالد بیش از به عنوان او به زمین می افتد. سپس لری تصمیم می گیرد ارچیبالد را تحت فشار قرار دهد. در فروشگاه پا انگور است, کمال فیلمبردار خود می گوید که لری در حال رفتن به کرک, او فقط می داند, و این که او فقط نیاز به یک کمی متقاعد. کمال سپس به یک دوچرخه کاملا جدید و براق نگاه می کند که به دیوار تکیه داده است, همانطور که در این مورد می خندد, قبل از اینکه فیلمبردارش به او بگوید, "تو به کمک احتیاج داری, مرد."در همین حال, لری هنوز تدریس ارچیبالد به دوچرخه سواری, به عنوان ارچیبالد سوار دوچرخه خوب و فراغت, که ارچیبالد خوشحال است, بیان کرد که او هرگز فکر نمی کردم که او می خواهم یاد بگیرند که به دوچرخه سواری. با این حال, وقتی لری می گوید, "فردا, ما را خاموش چرخ های تمرین," ارچیبالد شوکه شده است به عنوان او متوقف می شود, قبل از دوچرخه او را می چرخانیم بیش از یک بار دیگر. لری در حال گذر از فروشگاه پا گریپ است در حالی که با خودش در مورد یادگیری دوچرخه سواری صحبت می کند و اینکه او فقط باید با اصرار برای گفتن این موضوع به همه مبارزه کند. اما در همان لحظه مادام بلوبری به لری نزدیک می شود و از او می پرسد که امروز چه کاری انجام داده است. لری تقریبا راز خود را فاش می کند, قبل از اینکه به مادام بلوبری بگوید به یک عقاب طاس نگاه کند, قبل از پریدن دور یک بار مادام بلوبری حواسش پرت شود, سپس برمی گردد در حالی که می گوید, "نه اینکه مشکلی در طاس بودن وجود داشته باشد," سپس دوباره می رود و مادام بلوبری را شگفت زده می کند.

لری وارد فروشگاه پا انگور در حالی که احساس رها, سپس نزدیک یکی از فریزر به عنوان او طول می کشد از یک کارتن و روش انگور بهبهان, که از او می پرسد اگر او حاضر به برخی از پاپ در دوچرخه مراسم. لری پاسخ می دهد که او است, سپس در مورد به بابام بپرسید اگر او می داند که دیگری است, اما خود متوقف می شود یک بار دیگر از محو کردن راز خود را به عنوان او یک دلار به بابام می دهد و سپس برگ, در حالی که بابام تنها می تواند بگوید, "اوهوم."بیرون, لری خیالش راحت شد که توانست خودش را مهار کند, گفت که نزدیک است, اما بعد صدای زنگ دوچرخه شنیده می شود, همانطور که کمال سوار بر دوچرخه است, همه چیز را دور می زند لری. لری در دوچرخه که کمال سوار شگفت زده, به دنبال در شعله دست نقاشی, منگوله های رنگارنگ, و حتی بیشتر شگفت زده که دارای چرخ دنده بی نهایت, به عنوان کمال سوار دوچرخه در اطراف او حتی بیشتر, گفتن لری که او می تواند داشته, اگر او می تواند به او بگویید یا نه ارچیبالد می توانید یک دوچرخه سوار. لری می گوید که او به شهردار قول داده است که راز خود را به کسی نگوید, قبل از کمال از او می خواهد که به او بگوید چیست. قادر به مهار خود بسیار طولانی, لری فاش می کند که ارچیبالد می توانید یک دوچرخه سوار نیست, سپس شگفت زده می شود زمانی که او متوجه می شود که او راز به کمال نشان داد. کمال خوشحال است, بیان کرد که " این فقط شایعات بی اساس شاداب ما نیاز است!", سپس می دهد دوچرخه به لری قبل از خروج, در حالی که لری ناراحت است که او راز ارچیبالد نشان داد. لری سوار تا ارچیبالد, که از او می پرسد چرا او خیلی عبوس, قبل از لری به او می گوید, "من فکر می کنم من مسخره," هر چند ارچیبالد اشتباه, گفتن لری که او خیط و پیت کردن نیست و او هرگز فکر نمی کردم که او می تواند قادر به دوچرخه سواری, اما به لطف لری, او معتقد است که او می تواند, سپس می پرسد لری که چگونه است که خیط و پیت کردن.

سپس لری به ارچیبالد می گوید که چرخ های تمرینی را خاموش کند همانطور که ارچیبالد سوار دوچرخه می شود که اکنون هیچ چرخ تمرینی ندارد و این بار می تواند بدون هیچ مشکلی دوچرخه سواری کند. با این حال, کمال و اچ اس فیلمبردار درایو تا در کنار ارچیبالد, به عنوان کمال ارچیبالد می گوید که در داخل منابع ادعا می کنند که او می تواند یک دوچرخه سوار نیست, سپس می پرسد ارچیبالد اگر او مراقبت به نظر. ارچیبالد با تعجب بار دیگر کنترل دوچرخه را از دست می دهد زیرا از هم می پاشد و باعث می شود ارچیبالد قبل از برخورد با یک تیر چراغ در نزدیکی زمین به زمین بیفتد. کمال متوقف می شود ماشین, و گفت که این طلا است, در همان زمان که لری جلب تا ارچیبالد, در حالی که به لطف کمال لری برای نوک سپس می گوید, "برخی از دوستان شما."ارچیبالد شگفت زده است که او می شنود که لری کمال راز خود گفت, به عنوان لری تلاش می کند به توضیح, اما ارچیبالد ناراحت است که لری پشت سر او شایعات بی اساس بود و می گوید که او هرگز می خواهد به صحبت می کنند به لری دوباره. بعد از رفتن ارچیبالد لری نسبت به کاری که انجام داده احساس گناه می کند. بازگشت به خانه, لری در حال تماشای "پشت سر خود" یک بار دیگر, جایی که این بار, کمال صحبت کردن در مورد ارچیبالد, صحبت کردن در مورد چگونه او می تواند یک دوچرخه سوار, در حالی که نشان دادن فیلم از ارچیبالد توفنده پس از دوچرخه خود را از هم جدا می افتد. باب در حال تماشای با لری, درخواست لری که چگونه متوجه شدند, قبل از لری اعتراف که "کمال راکلی من با دوچرخه خود را هیپنوتیزم! نمی توانستم به خودم کمک کنم!"باب شگفت زده است که لری راز ارچیبالد گفت, که لری متاسفانه تایید, بیان کرد که این همه تقصیر او است و که او نیاز به همه چیز درست. شب ها باب و لری هنگام زنگ زدن به خانه ساعت ارچیبالد نزدیک می شوند. وقتی ارچیبالد در را جواب می دهد و لری را می بیند دوباره در را می بندد در حالی که به لری می گوید برود. r

لری به باب زمزمه می کند و بعد به ارچیبالد می گوید که لری می گوید: مورچه چون تو با من حرف نمی زنی من باب را به جای من بیاورم. سپس لری دوباره با باب زمزمه می کند و سپس به ارچیبالد می گوید که لری می گوید از شایعات متاسف است و دلیلی ندارد که به او اعتماد کند اما می خواهد او را بهتر از همیشه تربیت کند. بعد از اینکه باب این حرف را زد تعجب کرد که لری او را وادار به گفتن این حرف کرد و از لری پرسید که در این مورد اطمینان دارد یا خیر, که لری تایید می کند. باب سپس می گوید ارچیبالد که لری می خواهد به او نقطه خود را در دوچرخه مراسم را, که در نهایت متقاعد ارچیبالد برای باز کردن درب دوباره, تعجب که لری که برای او انجام, قبل از لری می گوید, "بیایید قطار!"روز بعد, لری در حال تمرین ارچیبالد یک بار دیگر, به عنوان ارچیبالد قادر به زحمت هدایت دوچرخه خود را از طریق تمام مخروط بدون هیچ مشکلی است, سپس شروع به انجام چرخ بر روی دوچرخه خود را. بعد, لری قطار ارچیبالد به سوار دوچرخه خود را تا یک سطح شیب دار, که ارچیبالد می کند, قبل از او و دوچرخه خود را فرستاده پرواز را از طریق هوا و سپس بر روی زمین دوباره بدون خراش زمین, که ارچیبالد خوشحال است. به زودی, روز از دوچرخه مراسم فرا رسیده است, به عنوان هر کس برای دیدن همه از روروک مخصوص بچه ها را به جای خود, در حالی که زن ذرت و مرد هویج در حال صحبت کردن در مورد یا نه ارچیبالد خواهد شد شرکت در مسابقه. لری سپس نشان می دهد تا با ارچیبالد, گفتن هر کس که ارچیبالد خواهد شد شرکت در جای خود, که برخی از روروک مخصوص بچه ها در مورد شگفت زده, به عنوان ارچیبالد طول می کشد جای خود را در خط شروع, در حالی که گفتن مردیکه خیلی بزن توجه تلخ, "روز زیبا برای دوچرخه سواری, فکر نمی کنید?"با وجود این, کمال می گوید ارچیبالد که دوربین خود را در حال فیلمبرداری, انتظار برای گرفتن ارچیبالد در حال سقوط. در همان زمان فیلمبردار نخود می گوید: "و من می خواستم یک روزنامه نگار جدی باشم."بو و فیلمبردارش پس از این کار دور می شوند.

مادام بلوبری سپس از روروک مخصوص بچه ها می پرسد که حاضر به مسابقه هستند. پس از مادام زغال اخته می دهد دوچرخه سواران سیگنال برای رفتن, مسابقه شروع می شود به عنوان روروک مخصوص بچه ها شروع به دوچرخه سواری خود را. ابتدا دوچرخه هایشان را از دیوار بالا می برند و سپس روی کانتر بالا می روند در حالی که بو و فیلمبردارش هنگام فیلمبرداری بالای شیر اشپزخانه ایستاده اند و منتظر می مانند که ارچیبالد از دوچرخه اش بیفتد. کمال فیلمبردار خود می گوید برای اطمینان از به دست هر چیزی نیست, هر چند فیلمبردار می پرسد کمال در صورتی که واقعا باید در اینجا باشد, فکر که به نظر می رسد نیمه خطرناک, اما کمال او شوت قبل از او می تواند حکم خود را به پایان برساند. ارچیبالد و دیگر روروک مخصوص بچه ها سپس به نوبه خود گوشه ای که سینک است, فقط به عنوان کمال ارچیبالد می گوید به "برای دوربین لبخند," اما در حالی که انجام این کار, کمال و فیلمبردار خود را از دست دادن تعادل خود و سقوط کردن شیر قبل از فرود در سینک, که پر از اب است. ارچیبالد متوقف می شود زمانی که او می بیند چه اتفاقی افتاده, در حالی که کمال گریه می کند که او نمی تواند شنا. ارچیبالد به سرعت در سینک ظرفشویی شیرجه می زند و می تواند بو و همچنین فیلمبردار را از دریا بیرون بکشد. سپس لری به سمت ارچیبالد سوار می شود و به او می گوید که بو و فیلمبردارش را می گیرد و ارچیبالد کاری را که شروع کرده تمام می کند. برگشت در مسابقه, جمعیت تعجب زمانی که ارچیبالد در سرب را ببینید, انجام یک تکیه گاه بر روی دوچرخه خود را, سپس بر روی فرمان ایستاده, به عنوان او پس از اتمام اولین. همه وقتی می بینند ارچیبالد مسابقه را تمام می کند شروع به تشویق می کنند. در حالی که همه برای ارچیبالد تشویق, لری در حال حمل کمال و فیلمبردار خود, در حالی که کمال بی پروا می گوید لری به جلو بروید و به همه بگویید که او نمی تواند شنا و که او می داند که او را به رفتن به, اما لری به او می گوید که این امر می تواند شایعات و که او انجام نمی دهد که دیگر. لری سپس می گوید کمال که او ممکن است بخواهید به یک درس شنا یا دو, سپس سوار کردن پس از حذف کردن کمال و فیلمبردار خود. بو سپس به فیلمبردار خود می گوید که به فکر نمایش جدیدی به نام 'چیزهای خوب و خوب در مورد نمایش افراد مفید است' است و به فیلمبردار خود می گوید که طلا خواهد بود. چون کمال خواستار شده بود فیلمبردار خود را "پیت", فیلمبردار در نهایت به او می گوید, "به هر حال, کایل نام من."

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.